
مراسم «بزرگداشت مولانا» برگزار شد

همایش «بزرگداشت مولانا» به همت بنیاد ایران شناسی و با مشارکت کمیسیون ملی یونسکو- ایران، کرسی مولویپژوهی، انجمن دوستداران حافظ (دفتر تهران) و فرهنگستان زبان و ادب فارسی، پانزدهم مهرماه 1398 در تالار محتشم بنیاد برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی بنیاد ایرانشناسی، در این همایش که با حضور و سخنرانی حضرت آیتا... سیدمحمد خامنهای: رئیس بنیاد ایرانشناسی، دکتر غلامعلی حداد عادل: رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، دکتر عبدالمهدی مستکین: مدیر گروه فرهنگ کمیسیون ملی یونسکو- ایران، دکتر سید علیاصغر میرباقری فرد: رئیس کرسی مولویپژوهی و دکتر قاسم پورحسن: پژوهشگر فلسفه و دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی همراه بود؛ درباره آراء و آثار مولانا و وضعیت مولویپژوهی در ایران و جهان به ارائه سخنرانی پرداخته شد.
بر این اساس، در ابتدای این مراسم حضرت آیتا... سیدمحمد خامنهای، رئیس بنیاد ایرانشناسی طی سخنانی درخصوص مقام شامخ «محمد بن محمد بن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» به ایراد سخنرانی پرداختند. مشروح سخنرانی معظمُله بدین شرح میباشد:
بسم ا... الرحمن الرحیم
خیر مقدم میگویم به همه برادران و خواهران و مهمانان عزیز که در این مجلس گرد آمدند و اشارهای بکنیم به اینکه بزرگان هر کشور و کانونهای فرهنگی و معرفتی هر ملت، سرمایه بزرگ آنها است و نباید آنرا از دست بدهند و باید به شکر داشتن چنین کسانی هم یاد آنها تازه شود، هم تفسیری بر احوال و افکار آنها داده و بسط داده شود و به رشد معارف و رشد انسانیت انسانها، چه در سطح ملی و چه در سطح بینالملل کمک شود و نباید بگذاریم که این بزرگان فراموش شوند و یا آنگونه که میبینیم سرمایههای گرانقیمتی که تاریخ آنها را فراموش نمیکند، اما عدهای آنها را به سرقت میبرند. متأسفانه شاهد هستیم ملتهایی را که پیشینههای ایران و آن رشد و عظمت فکری بزرگان و رجالی اینچنین نداشتهاند و در پی سرقت مواریث و علما و شخصیتهای ایرانی و به نام خود کردن آنها هستند.
فارابی و ابن سینا از یک طرف به ادعای آنها ترک میشود. ترکی یکی از زبانهای زیبا و شیوایی است که در مملکت ما هم رایج است، اما ملیت اشخاص را نباید با زبان خلط کرد و به تاریخ خیانت نمود. مولوی بلخی که باید او را مولوی خراسانی گفت، بعلت اقامت در سرزمینی که یک زمانی روم شرقی بوده، بعضی به غلط وی را رومی مینامند که درست نیست. وی ایرانی است. آن زمانیکه در بلخ بود، بلخ از شهرهای ایران بود و آن زمانیکه در قونیه بود، قونیه یکی از استانهای ایران بود که تا سواحل مدیترانه ادامه داشت و در هر دو حال مولوی ایرانی بوده و تاریخ او را ایرانی میشناسد.
یکی از انگیزههای ما در این محفل آن بود که ضمن انجام وظیفه در بزرگداشت این شخصیت ایرانی به این مسئله نیز اشاره شود که ما گاهی بقدری کوتاهی در شناساندن و بزرگداشت این افراد میکنیم، که از دست میروند و فردا میبینید که ملیتهای دیگر هم میآیند، صاحبان زبانهای دیگر هم میآیند و بزرگان ما را مالک میشوند. در سطح یک ملت سرمایههایی وجود دارد. خداوند نعمتهایی داده، این نعمتها بعضی مادی است. مثل جسم ما و جهانی که در آن هستیم. بعضیها معنوی است. ارزشمندترین دادههایی که به انسان داده میشود، معرفت است؛ یعنی یک جهان بینی درست از عالم. بشر به این دنیا آمده تا به معرفت برسد. بقول «عبدالرزاق لاهیجی» روح در عالم خاکی ز پی معرفت است/ کردهاند این تله در خاک که عنقا گیرند.
انسان بر اثر شناخت و معرفت جمال و زیبائیها آفریده و آفریدگار، عاشق میشود و عشق در انسان حرکت استکمالی بوجود میآورد و این حرکت انسان را به فعالیت و رشد وادار میکند و این حرکت است که انسان را به کمال و به خدا میرساند. دنیا مظهر زیباییهای آفرینش است. آشنایی با جمال معرفت است. وقتی معرفت حاصل شد، شما جمالشناس شدید، طبعاً عاشق میشوید. این عشق انسان را به فعالیت و رشد وادار میکند و این عشق و معرفت است که انسان را به خدا میرساند و انسان به کمالی که آفرینش بخاطر آن آفریده شده، میرسد. آنجاست که عنقا یا سیمرغ میشود. انسان، این پرنده کوچک بیبال و پر در یک چنین محیط کوچک مادی میتواند از طریق معرفت بجایی برسد که از فرشته بالاتر رود.
معرفت سرمایه بسیار بزرگی است. ادیان الهی خیلی کمک کردند تا این معرفت را به ما بدهند. دین نیامده است که فقط نماز بخوانید. بلکه آمده تا در نماز آگاهانه به «ایاک نعبد و ایاک نستعین» و «اشهد ان لا اله الاّ الله» برسد، تا زیباییهای آفرینش و آفریدگار را پیدا کند و بر اثر آن به کمال مطلوب برسد. بیشترین مزایای این عالم را انسان برده تا به معرفت برسد.
الحمدالله ما از برکت تشیع و آموزههای دینی و اسلامی و قرآنی و فرهنگ اهل بیت، از نظر معارف الهی رشد بسیاری داشتهایم. یکی از مظاهرش محیالدین ابن عربی و سنایی و عطار و مولوی و امثال آنها قبل و بعد از آنها هستند. اینها پیامآورانی متخصص در آشنایی و تعریف معارف الهی هستند. پیامبرانی برای قوانین زندگی فردی و اجتماعی ما آمدهاند و که معرفت را هم آموختند. اما یک عده متخصص هستند، پیامبر و مسئول آموزش معرفتند. اینها معارف را بیان کردند ولی مشکل کار در اینجا مشکل فنی است و آن اینست که معارف به زبانی رمزآمیز است، که بیانش برای عامه مردم ممکن نیست. یعنی مثل دارویی است که برخی از مزاجهای قوی میتوانند استفاده کنند. اگر در آب بریزید و شربتش کنید، شاید بشود مردم عادی هم از آن استفاده کنند. ولی چه کسی این کار را انجام میدهد. من میخواهم این را بگویم که معدن معارف ما زیاد است، ولی کسانیکه بتوانند این معارف را آنقدر رقیق کنند و به زبان شعر در بیاورند، اهمیت اجتماعی بیشتر دارند. در یونان هم همینطور بود وقتی حکما میخواستند حرفشان را به گوش مردم فرو کنند، با شعر میگفتند. اگر این شعرا نبودند بسیاری از معارف قرآنی و الهی ناگفته و دربسته میماند.
از طرفی بزرگترین خدمتی که این بزرگان معرفت و معارف انجام دادهاند، آنجا بوده که اینرا به زبان فارسی و به زبان رقیق و قابل جذب بیان کردند. مولوی یکی از آنهاست. مولوی حق بزرگی به بشر دارد. برخی مثنوی را گفتند که دومین کتاب از لحاظ نشر در آمریکا است و برخی آنرا اولین کتاب از نظر وسعت نشر در دنیا میدانند.
آنوقت ببینید که آنقدر نقش سیاسی دارد، که دستگاههای سیاسی دولتهایی مانند آمریکا راه میافتند به گدایی در این طرف و آن طرف، بودئیسم را میآورند،آنجا تبلیغ میکند، پول خرج میکنند که ای ایها الناس سراغ مثنوی نروید، بودیسم خوب است، این هم معرفت است و نیروانا در آن هست. یعنی مسئله، مسئله ابعاد ادبی و شعر گفتن محض نیست. مسئله تعلیم حیات بشری و مسئله آموزش سعادت بشری است. دشمنان سعادت بشر هوشیارند. راهزنی میکنند، در عین حال در کشوری که بوی اسلام نمیدهد، میبینید که کتاب مثنوی معنوی بعد از کتاب مقدس و حتی بعضی معتقد هستد که بیشتر از کتاب مسیحیها، این کتاب در آمریکا ترجمه و چاپ شده است و تفهیم شده و مسلماً اگر کسی خوانده، کمالاتی از آن به درونش نفوذ کرده و اگر آدم نبوده، آدم شده و این کم چیزی نیست. ما از طریق معرفت میتوانیم به کمال خودمان برسیم. کمال انسانی، این کمال ظاهری نیست که مثلاً فرض کنید جوانی زیبا است. پیر میشود و زیباییاش را از دست میدهد. یا مثلاً فرض کنید لباس نو کهنه میشود. ولی معارف بالعکس روزبهروز جوانتر و برازندهتر میشود، دستگیر است و میتواند انسان را بسعادت برساند.
هدف از آفرینش ما چه بود؟ آیا برای خور و خواب، خشم و شهوت آفریده شدهایم؟ نه. فرق ما با حیوان در چه بود؟ در این بود که ما چیزی بفهمیم، چیزی را بشناسیم، عاشق شویم و دنبال عشق خود راه بیافتیم و به نقطه هدف آفرینش برسیم. مولویها اینکار را آموزش دادند. البته در اینجا دو مولوی داریم. یک مولوی که بحث میشود که اهل کجاست؟ این مولوی ایرانی است، فایدهای ندارد که بیایند نسب درست کنند که بگویند ترکی از ترکستان عبور کرده، پس این فرد ترک است. خیر، این دلیل نمیشود. بلخ یکی از شهرهای ایران بود و از زمان ساسانیان، منطقهای که امروزه به آن قونیه میگویند، جزء قلمرو ایران بود و شخصیتهایی مثل فارابی، ابن سینا نیز همه ایرانی هستند. بدلیل اینکه آنزمان ایرانی بودند و زبانشان فارسی بود و فارسینویس بودند و تمام مثنوی فارسی است. شما چند تا کلمه ترکی میتو انید در مثنوی پیدا کنید؟ زبان، زبان فارسی است. این مسائل سیاسی نباید بیاید وسط و مسائل دیگر هم ناشیانه نباید مطرح شود. یعنی وقتی میخواهیم مولوی را معرفی کنیم، بیاییم بساط رقصی درست کنیم و یه سازی هم بزنند و بگویند که یاد مولوی کردهایم. مولوی این نیست.
در تهران برای مولوی بزرگداشتی گرفته بودند، من هم حضور داشتم. پس از سخنرانی چند نفر که بیربط بود، بعد مولوی میخواست خودش را نشان دهد یکنفر مشغول نیزدن شد و رئیس جمهور وقت هم برای تشکر او را در آغوش گرفت و سپس دوباره یک نفر آماده ساز زدن شد که دیدم وقتم در حال تلفشدن است و از جلسه خارج شدم. این مولوی نیست، مولوی این است که شما مثنوی و کتابهای دیگرش را جلوی خود بگذارید. تمسک و تدین به دین جای خودش را دارد. محمدبن محمد بن حسین بلخی. رمزی بود که فقط شیعه حسین میگذاشتند. حالا بیائید ثابت کنید که به هزار دلیل شیعه نبود. غیر از اینکه یک دروغ تاریخی است، یک صدمهای هم به فرهنگ و تاریخ است. امیدوارم این جلسه ان شاءا... بارور باشد.
این نکته ناگفته نماند که مولوی دو شخصیت دارد، یکی اینکه ایرانی است و دیگری اینکه از یک شخصیت جهانی است، متعلق به هیچ جامعهای نیست و به جامعه بشری ارتباط و به بشریت تعلق دارد. استاد بشر است و آمده به مدرسهای که شاگردان او بشریت هستند، درس بگوید.
هیچوقت نباید مولوی یا ابن سینا را در قفس کوچکی به نام فلان کشور حبس کنیم، این غلط است. ما افتخار میکنیم که همشهری ماست و ایرانی است، از آن طرف هم افتخار میکنیم که مولوی درخت پربار و تناوری است که ثمرات آنرا همه عالم میتوانند استفاده کنند. ما بخیل نیستم.»
همچنین خانم دکتر شیدا مهنام، دبیر همایش پیش از سخنرانی ریاست محترم بنیاد ایرانشناسی، ضمن خیر مقدم به مهمانان، از اهداف اصلی برگزاری این مراسم را نگاه ویژه و اهمیت و تأکید ریاست محترم بنیاد ایرانشناسی به مفاخر ایرانی و نقش و تأثیر این مفاخر در رشد و شکوفایی فرهنگ و تمدن ایرانی و نیز معرفی صحیح فرهنگ و معارف ناب اسلامی بیان کرد.
وی با بیان اینکه دنیای امروز دنیایی به دور از فرهنگ صلح و انساندوستی است، برپایی چنین مراسمهایی را فرصتی مناسب در بازنگری نقش و سبک و آیین مفاخر و نگاهی دوباره به فرهنگ اصیل ایرانی- اسلامی بیان کرد. ایشان در پایان با بیان اینکه مقام معظم رهبری نیز- از بالاترین رأس- نگاهی آیینمحور، معنویت محور و عرفان محور به موضوع مولانا دارند، همین نگاه را شالوده و پایه و اساسی بر سمت و سو دادن به موضوع مولانا خواند.
در ادامه مراسم آقای دکتر غلامعلی حداد عادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، عنوان سخنرانی خود را «نگاهی به عالم مولانا» بیان کرد. بنا برگفته ایشان، مولانا هم سرمایه است برای ما و هم سرچشمه. او یک رود خروشان زلال است که نزدیک به 800 سال در جهان و عالم فارسیزبانان جریان دارد. از زمان سروده شدن مثنوی تا امروز، در سراسر جهان و بخصوص فارسیزبانان همچون ورق زر از آن بهره میبرند.
مثنویخوانی یک سنت عرفانی، ادبی، اجتماعی و دینی بوده و در هر جایی که زبان فارسی حضور داشته، برگزار میشده است. در ایران محافل مثنویخوانی بسیاری داشتیم. حتی در بوسنی تا همین اواخر سنت مثنویخوانی برقرار بوده و شاید امروز باز هم احیا شده باشد.
رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی با اشاره به اهمیت پرداختن به مولانا گفت: توجه به شرحها، تفسیرها و گزیدهها خود بیدارکننده است، که مولانا و آثارش به چه اندازه اهمیت دارند. در سراسر جهان اسلام بر مثنوی شرحهای متعددی نوشته شده است. در شبه قاره هند بیشترین شرحها بر مثنوی نگاشته شده است. در ایران نیز «حاج ملاهادی سبزواری»، از مفاخر بزرگ ایرانی، شرحی بر آثار مولانا دارد. همچنین در سراسر دنیا مثنوی به زبانهای گوناگون ترجمه شده و چندین سال در میان کتابهای شعر منتشره در آمریکا، پر فروشترین کتاب بوده است.
رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی در بخش دیگری از مطالب خود، برای درک عالم مولانا، توجه کردن به دنیای غرب را بیان کرد. دنیایی که بر تمام جهان تسلط یافته است و در برابر تمام حرکتهایی که قصد دارند از زیر سلطه رها شوند، بشدت خشونت به خرج میدهد و سرکوب میکند. رسانههای غربی بهترین نمونه از دنیای غرب و آینه و پیشانی آن هستند. محتوای تولیدی رسانههای آنها تماماً حول پرداختن به موضوعاتی همچون: چه لباسی بپوشید؟ چه بخورید؟ چگونه تفریح کنید؟ میگذرد. همچنین با نگاه به صدر اخبارِ جهان در دنیای اینترنت متوجه میشویم چند خبر ابتدایی به موضوعات سیاسی اختصاص دارد، که دلالت بر قدرتطلبی دنیای غرب است و پس از آن مهمترین اخبارشان اخبار خوانندگان و سلبریتیهای غربی است و انسان از چنین اخباری بعنوان برترین اخبار دنیا با بیشترین عنوان بازدیدکننده دچار شرم میشود. عالم مولانا نقطه مقابل تمدن امروز غرب است. تمدنی که سایه شوماش را بر سر همه گسترده است. در زندگی غربی با جهانی فاقد معنا روبهرو هستیم و انسان معنایی ندارد، اما مولانا تمام سخنش اینست که جهان و انسان معنای بزرگی دارد.
آقای دکتر حداد عادل با اشاره به نگاه مولانا به زندگی، افزود: مولانا در 26 هزار و 500 بیت مثنوی و داستانهایش مراد و مقصودش اینست که نگاه ما را به سمت بالا معطوف کند. تمام مثنوی یک انگشت اشاره به سمت بالا دارد تا یادآوری کند که تمام دنیا خور و خواب و خشم و شهوت نیست و اصل چیز دیگری است. تا وقتی که انسان برای خودش معنا قائل نشود، معنایی در جهان پیدا نمیکند. انسان و جهان همانند دو آینه روبهروی هم هستند.
رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی در توضیح نگاه عاشقانه مولانا در سرودههایش، چنین بیان داشت: اگر فردوسی شاهنامه را سروده، مولانا با مثنوی عشقنامه سروده است. تمام حرف و عالم مولانا این است ما یک مبدأ و مقصد داریم و مسافر راهی هستیم. حرکت ما به سوی عالم بالا با سازوکار عشق است. موتور هر کس به سمت عشق دل است و آنست که ما را در مسیر عشق حرکت میدهد و تمام سخنش اینست: در دنیا باش و زندگی کن، اما فراموش نکن از کجا آمدهای و به کجا میروی. وی با تمام تمثیلها سعی در بیان این اصل دارد که انسان بزرگتر از آنست که تمام همّ و غمش دنیا باشد. کسانیکه فقط دنیا را میبینند، همانند آن شکارچی هستند که به جنگل رفته و بجای آنکه پرنده در آسمان را شکار کند، سایه او را در زمین نشانه گرفته است.
در ادامه این مراسم آقای دکتر عبدالمهدی مستکین، مدیر گروه فرهنگ یونسکو- ایران، ضمن تقدیر از بنیاد ایرانشناسی در برپایی مراسم بزرگداشت برای مولانا و از غربت به درآوردن مولانا، سخنان خود را چنین آغاز کرد. عصر ما عصر بیقراری و اضطراب است و این اضطراب باعث شده که آدمی از موزون شدن به دور باشد. مولانا با اشعارش آدمی را موزون میکند؛ چرا که او یک نظام فکری برای ما ترسیم میکند. خیلی از ما شب امتحانی هستیم؛ اما دنیای امروز ما را از شب امتحان هم غافل کرده و مولانا به ما انذار میدهد. مولانا پخته شدن را در گرو موزون شدن میداند و آن منوط بر وارد آزمون شدن است. انسانی که در کوره آزمون میرود، باید لاجرم سربلند از آن بیرون آید.
پیام مولانا در باب موزون شدن در ایام فُرجه اینست: آدمی در ایام فرجه نباید گرفتار خور و خواب و شهوت و حسد و کینه شود. برای موزون شدن باید به ستیز این دیوهای روزگار رفت. در ایام فرجه باید برای زین کردن مرکب به سوی مرکزالاسرار که تمام شادی درونی در آنست، محیا شد. بر این اساس اگر در ایام فرجه شهوت و منیتهای دون انسانی بر جوهره هر انسانی غلبه یابد، وی از هر حیوانی پستتر خواهد شد و اگر در این آزمون بر نفسانیات انسانی غلبه یابد، وی مقامش از هر ملائکهای بالاتر خواهد رفت.
ایشان در پایان با بیان اینکه پرداختن به مثنوی همچون سمزدایی از جسم و جان و انس با قرآن است، چنین اظهار داشت: مرحوم علامه جعفری 2200 آیه قرآن را از مثنوی استخراج کرده و این نشان از اهمیت این اثر دارد.
همچنین دکتر سید علیاصغر میرباقری فرد، رئیس کرسی مولویپژوهی، سخنرانی خود را با موضوع «مولویپژوهی، فرصتها وچالشها» ارائه کرد. ایشان با طرح این سئوال که ما در دنیای امروز با مولانا و امثال مولانا چگونه باید برخورد کنیم؟ چنین بیان داشت: امروز توجه به سرمایههای فرهنگی یک فرصت برای ملتها در راستای اعتلای جامعهشان است.
امروز در دنیا دانشگاههای نسل چهارم شکل گرفته که معرفتگرا هستند. پیشرفتهترین دانشگاهها در حوزه پزشکی و مهندسی توجه خاصی به علوم انسانی کردهاند. برداشت آنها این است که دانشگاه هر رشدی که داشته باشد، رسالتی دارد و آن رسالت باید به رشد فرهنگی جامعه ختم شود. بر این اساس داشتن سرمایههای فرهنگی یک فرصت است و مهم اینست که چقدر از این سرمایهها استفاده میکنیم. یکی از این سرمایهها مولاناست که باید قدر او را بدانیم و به او توجه کنیم.
رئیس کرسی مولویپژوهشی در توضیح ترجمههای ضعیف از آثار مولانا بیان داشت: اگر به ترجمههای منتشره از مولانا در آنسوی مرزها توجه کنیم، میبینیم که بسیاری از ترجمهها مشکل دارد، با این حال مثنوی پرفروش شده است. حال اگر به گونهای فعالیت کنیم که چهره واقعی مولانا به جهانیان معرفی شود، تازه متوجه خواهیم شد که نفوذ او چقدر است. حضور مولانا در جامعه ما و جامعه جهانی به قاعده و کافی نیست و امروز چهرهای که از مولانا میشناسیم، تمام ظرفیت او نیست. متأسفانه نوجوانان و جوانان ما امروز مولانا را با کتاب رمان «ملت عشق» میشناسند. کتابی که شخصیت نازلی از او را نمایان میکند. اگر ما بتوانیم همان کاری را که کتاب «ملت عشق» کرد، به درستی انجام دهیم، میتوانیم مولانا را به شکل درست به جهانیان معرفی کنیم.
این مولویپژوه افزود: ما با پژوهشهای میدانی به این نتیجه رسیدهایم که هر روز در شهرها و روستاهای کشورمان نشستهای مثنویخوانی برپا میشود. با بررسی نقاط قوت و ضعف این نشستها مشخص شد کسانیکه این جلسات را اداره میکنند، آشنایی کافی با معارف اسلامی و معارف مولانا ندارند.
مسئله دیگر آنست که زمانیکه میخواهیم مولانا را مطرح کنیم، میزان درک، سن و علایق مخاطبان سنجیده شود و پس از آن متناسب با میزان درک مخاطبان بستههای درستی تنظیم و ارائه شود. خیلی از مسائل را نمیشود برای مخاطب عام بیان کرد، اما بعضاً در این جلسات از ابتدا شروع میکنند و همه چیز را برای همه کس میگویند. مولانا تخلص «خموش» داشت و دائم میگفت که قرار نیست هر چیزی را برای هر کس بیان کرد، اما امروز در مثنویخوانی چنین نکاتی رعایت نمیشود.
ایشان در ادامه با بیان اینکه مثنوی معنوی مولانا کتاب زندگی است، چنین اظهار کرد: مهمترین ویژگی که مثنوی را از سایر آثار متمایز کرده، سرودن آن در حضور مخاطبان حی و حاضر است. در هیچ کتابی نقش مخاطبان به این اندازه نبوده و میتوان ادعا کرد اگر نقش مخاطبان در سرودن مثنوی بیشتر از مولانا نباشد، کمتر نیست. مثنوی کتاب فصلبندی شدهای نیست و اگر کسی میخواهد موضوعی را در آن پیدا کند، باید تمام آنرا بخواند. مثنوی زاییده قرآن است و در سخنهای حضرت امام (ره) هم به یاد داریم که ایشان مثنوی را تفسیر قرآن میخواندند. اگر امروز شاهدیم که مثنوی حضور گرمی در دنیای ما دارد، به این دلیل است که در میان مخاطبان سروده شده و گویی مولانا برای کل مردم تاریخ این کتاب را سروده است.
همچنین دکتر قاسم پورحسن، پژوهشگر فلسفه که آخرین سخنران این نشست بود با اشاره به رابطه مولانا و عقل چنین بیان داشت: بسیاری به نادرست مولوی را مخالف عقل میدانند، اما چنین نیست. متأسفانه کشورهای مختلف سرمایههای ما را به تاراج بردهاند و ما ساکت و به میراث خود بیتوجه هستیم و این مشکل با برگزاری نشست حل نمیشود و نیازمند کوششهای بنیادی است. ایشان در ادامه چنین بیان داشت: وقتی ترکها نمیتوانند حتی یک خط از آثار مولانا، فارابی و ابنسینا را بخوانند، واقعاً چه نسبتی بین آنها و این مفاخر وجود خواهد داشت؟ متأسفانه ما به میراث همچون گذشته نگاه میکنیم، اما این نگاه درست نیست، میراث حیث وجودی دارد و حاضر و ناظر است و علاوهبر سرچشمه بودن، بنیاد است. ما بدون مولانا نمیتوانیم میراثمان را بشناسیم. حکمت ایرانی با دو بنیاد خود یعنی فلسفه و ادبیات راه به جهان بیرون یافته است. مولانا چراغ عقل را خاموش نمیکند و در آثار او میبینیم که عبارتهای بسیاری درباره عقل دارد، مولانا ادامه حیات عقلی ماست. مراد مولوی از مضموم بودن عقل، «عقل جزوی» است. عقل جزوی آفتش وهم است و ظنّ. در مقابل، «عقل عرشی» مؤسس است، اگر نباشد، متنیت عرش فهم نمیشود. عقل انشاگر است. بر این اساس «عقل جزوی» عقل را بدنام کرده است و حکمت و عرفان ایرانی از منظر مولانا با «عقل عرشی» بیان میشود.





